*ღ در سکوت مبهم خویش...ღ*

♥ به نام خدای عزیزم ♥

*ღ در سکوت مبهم خویش...ღ*

♥ به نام خدای عزیزم ♥

سلام من بعد مدت ها برگشتم،خیلی بعد تر چقدر دلم برای صدای تایپ کبورد تنگ شده بود

نمیدونم الان اصلا کسی به این متروکه سر میزنه یا نه

من اون موقع که اینجا مینوشتم سوم دبیرستان  بودم و در حال حاضر دانشجوی پرستاری دانشگاه اراکم

خیلی خوشحالک که بازم اینجام


آدرس اینستام؛ordibehesht_miss

دلتون گرم

چه زود میگذره...

چه روزایی که اینجا پست میذاشتم،یادش بخیر...

لبخند میزنم!

من تنها کمی متفاوتم


وقتی تمام دردهای دنیا


روی شانه های دخترانه ام


کوه می شود


من به پهنای تمام کوه ها


لبخند میزنم




فروغ وسهراب...


همدم های خوبین توی این روزهای بارونی،




باران ببار

دلم لک زده برای پابرهنه رفتنای بارونی


برای بی چتر بودن های بارونی

خدایا کمی باران




وای خدا من چرا یه حالیم،دلم یجوره دلم بارون میخواد،تا شب راه برم


اما تنها نه باکسی دیگه...



بی تو مهتاب شبی...



بی تو مهتاب شبی، باز از آن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه ی جانم، گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه، محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
شب وصحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید  گفتی:
"که از این عشق حذر کن!
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب آیینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا، که دلت با دگران است.
تا فراموش کنی، چندی ازین شهر سفر کن"

با تو گفتم: " حذر از عشق؟  ندانم
سفر از پیش تو، هرگز نتوانم،
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم."

اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب، ناله ی تلخی زد و بگریخت...

یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم، نرمیدم.
رفت در ظلمت غم، آن شب و شبهای دگر هم
نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم...