*ღ در سکوت مبهم خویش...ღ*

*ღ در سکوت مبهم خویش...ღ*

♥ به نام خدای عزیزم ♥
*ღ در سکوت مبهم خویش...ღ*

*ღ در سکوت مبهم خویش...ღ*

♥ به نام خدای عزیزم ♥

امید


آنه...
تکرار غریبانه ی روزهایت چگونه گذشت ...
وقتی روشنی چشمهایت در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود
بامن بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکیت
از تنهایی معصومانه ی دستهایت
آیا می دانی که در هجوم دردها و غم هایت و در گیر و دار ملال آور دوران زندگیت
حقیقت زلالی دریاچه ی نقره ای نهفته بود؟
آنه...
اکنون آمده ام تا دستهایت را به پنجه ی طلایی خورشید دوستی بسپاری
و در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز در آیی
و اینک آنه! شکفتن و سبز شدن در انتظار توست
در انتظار تو...


قلم نوشتـــ :


من هنوز به خدایم ایمان دارم...


میدونم،میدونم که دوسمون داره،من هنوزم  امید دارم امیدی که باعث میشه بتونم


توی این دنیا نفس بکشم،من به این امید نفس میکشم...


یاد شعر امید دیدار افتادم که یه قسمتش میگفت:


همیشه تا برآید ماه وخورشید                           مرا باشد به وصل یار امّید


و این بیت:


نسوزد جان من بک باره در تاب                         که امّیدت زند گه گه بر او آب


- همیشه خداتو دوست داشته باش هر کس بدیتو بخواد اون نمیخواد من به آینده امید دارم

دل دیگر درجای خود نیست...به همین سادگیـــ


گاهی انقـــــــــــــــــد تنها میشوی که دوست داری


یکـ نفر صداــــــیت کند

...

حتی اشتباهـــــــــــــــــــــــــــی...!



قلم نوشت:


سلام بچه ها خوبید؟منم بد نیستم هوا دوباره ابریه داره اعصابمو بهم میریزه


نم نم بارونم که به راهه میخواستم با مریم برم بیرون اما نشد


دپرسم اساسی،پوووووف دلم میخواد دغ ودلیمو سر یکی خالی کنم،یکی باشه


که هرچی ناراحتی دارم سرش خالی کنم تا آروم شم...یه دیوار کوتاه


یه دیوار کوتاه میخوام که سرش داد بزنم،حرفایی که باید به خدا بزنمو سر اون


خالی کنم،یکی که...


شاید به مرضی زنگ زدم شایدم به سحر شایدم...


زنگ بزنم وهمه دلگیریامو سر اونا خالی کنم،همیشه دیوار کوتاهه روزای دلتنگیمن


پوووووف یه ماهه اراک نرفتم،اونجا که باشم آروم ترم آخه سحر هست که باهام حرف


بزنه سحر هست که بفهمه...آره سحر هست


ولی نه سحرم نمیتونه...


اصلا حوصله درس ندارم،شایدم اصلا امروز نخوندم،دلم میخواد فقط تو نت گشت بزنم


شاید...


خدا هست،مامان هست،بابا هست،سحر هست،مهدی هست،فاطمه هست، مریم هست،


ملیکا هست،شادی هست...اما بازم احساس تنهایی هست!


چقدر این عکس زیباست نه؟



فعلا بابای دوستای مهربونم!


دلم نه عشق میخواهد ونه...

دلم نه عشق میخواهد


نه دروغ های قشنگ!


دلم یک فنجان چای داغ میخواهد ویک آسمان گریـــان...



قلم نوشت:


ازباغ می برند،چراغانیت کنند

تاکاج جشن های زمستانیت کنند

پوشانده اندصبح تورا ابرهای تار

تنهابه این بهانه که بارانی ات کنند

ای گل گمان نکن به شب جشن میروی

شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند

یوسف به این رهاشدن ازچاه دل مبند

این بار می برند که زندانیت کنند

یک نقطه بیش بین فرق رحیم ورجیم نیست

ازنقطه ای بترس که شیطانیت کنند

اب طلب نکرده همیشه مرادنیست

گاهی بهانه ای است که قربانیت کنند!
                                                           ممنون از مریم عزیزم.

منِ


باهام دعوا کن،باهام قهر کن، حرصمو دربیار،بهونه بیار،تازه اجازه داری


اشکمو هم در بیاری ،اما حق نداری هیچوقت بری...هیچوقت



قلم نوشت:




این عکس بالایی رو به مامانم نشون دادم،کلی خندید گفت مثل بچگی های تو


همیشه یه دسته اظافی میخریدیم میدادیم به تو ولی وصلش نمیکردیم،توهم به


خیالت داری بازی میکنی خودمم میشستم کنارت واقعا بازی میکردم.


وقتیم که میخندیدم تو بیشتر ذوق میکردی فکر میکردی بازی رو بردی، دارم به برد تو میخندم.


- دارم فکر میکنم دیگه چه کاری دیگه ای بوده که مامان بابام سر من آوردن دلم واسه خودم


سوخت حس کسایی رو دارم که بهش نارو زدن.



عید 92

قلم نوشت:


داشتم الان عکسای عید 92 رو نگاه میکردم،هنوزم بوی خوب اون روزارو


با دیدن عکسا یادم میاد،چقدر خوبه که عکس گرفتیم،انگار بادیدن عکسا


اون روزا رو نفس میکشم...


سال تحویل،سفره هفت سین رو من چیدم چقدرم قشنگ شد تا 13 به در گوشه خونمون بود


اولین جایی که رفتیم عبدالعظیم بود چون خیلی دوسش داریم


همون روز خاله مرضی نان زنگ زدن گفتن میخوان بیان ماهم تندی برگشتیم


خونمون،رفتن به پرند با خاله نان بادبادک هوا کردن عمو مرتضی ومهدی


هوای ابریه اون روزا،باغچه پردیس،اراک،روستا،نداشتن آنتن...


اووووووووووم بوشو حس میکنم


بوی بهاره،بوی لطافته،بوی تازگیه،بوی محبته،بوی پاکیه،بوی عشقه


ولی از 93 خوشم نمیاد،هنوز نیومده ازش بدم میاد چون بدی ها برام روشن شدن واقعیتایی که


همه دیدم رو خراب کرد به همه حتی نزدیکترینام.


ولی بازم بوی 92برای باقیه!