*ღ در سکوت مبهم خویش...ღ*

*ღ در سکوت مبهم خویش...ღ*

♥ به نام خدای عزیزم ♥
*ღ در سکوت مبهم خویش...ღ*

*ღ در سکوت مبهم خویش...ღ*

♥ به نام خدای عزیزم ♥

عاشقم...

عاشقم

اهل همین کوچه بن بست کناری

که تو از پنجره اش پای به قلب من دیوانه نهادی

توکجـــــــــــــــــــــــــــــا؟

کوچه کجــــــــــــــــــــــا؟

پنجره باز کجـــــــــــــــــا؟

من کجا؟

عشق کجا؟

طاقت آغاز کجا؟

تو به لبخند ونگاهی

منِ دلداده به آهی

بنشستیم

تو در قلب و

منِ خسته به چاهی...

گنه از کیست؟

از آن پنجره باز؟

از آن لحظه آغاز؟

از آن چشم گنه کار؟

از آن لجظه دیدار؟

کاش می شد گنه از پنجره و لحظه وچشمت

همه بر دوش بگیریم

جای آن شب مهتاب،

تورا تنگ در آغوش بگیرم...

کجایی؟


در صدا کردن ِ نام ِ تو
یک «کجایی؟!» پنهان است
یک «کاش می‌بودی»
یک «کاش باشی»
یک «کاش نمی‌رفتی»
من نام ِ تو را
حذف به قرینه‌ی ِ این همه دلتنگی و پرسش صدا می‌زنم...

علیرضا روشن -


زن



زن قداست دارد

برای با او بودن با ید مرد باشی ،نه نر!

چه شب ساکتی استـــ !



می بینی چــه شبــ ساکتـی استــ؟

انگار هیچکس در دنیــا نیست

یــا شاید!

منـــ در دنیـــا هیچکس نیستم.


- ایگور استراوینسکی

یاسر قنبرلو





هم چو پروانه که با شمع مقابل شده است

بارها سوخته است این دل اگر دل شده است