*ღ در سکوت مبهم خویش...ღ*

*ღ در سکوت مبهم خویش...ღ*

♥ به نام خدای عزیزم ♥
*ღ در سکوت مبهم خویش...ღ*

*ღ در سکوت مبهم خویش...ღ*

♥ به نام خدای عزیزم ♥

دلم نه عشق میخواهد ونه...

دلم نه عشق میخواهد


نه دروغ های قشنگ!


دلم یک فنجان چای داغ میخواهد ویک آسمان گریـــان...



قلم نوشت:


ازباغ می برند،چراغانیت کنند

تاکاج جشن های زمستانیت کنند

پوشانده اندصبح تورا ابرهای تار

تنهابه این بهانه که بارانی ات کنند

ای گل گمان نکن به شب جشن میروی

شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند

یوسف به این رهاشدن ازچاه دل مبند

این بار می برند که زندانیت کنند

یک نقطه بیش بین فرق رحیم ورجیم نیست

ازنقطه ای بترس که شیطانیت کنند

اب طلب نکرده همیشه مرادنیست

گاهی بهانه ای است که قربانیت کنند!
                                                           ممنون از مریم عزیزم.

نظرات 10 + ارسال نظر
بهشته یکشنبه 27 بهمن 1392 ساعت 22:15

اصن آدم جزوه فیزیکش گم بشه ولی گوشیش نه.

آخ گفتی...

بهشته یکشنبه 27 بهمن 1392 ساعت 22:11

سلام،تو ای مدت که من نبودم چه اتفاقای خفنی افتاده!پست قبلی خیلی باحال بود.مخصوصا عکسه

سلام اره ممنون

مهدی یکشنبه 27 بهمن 1392 ساعت 21:35 http://mahdi-k.blogfa.com

راستی اسم اون یکی وبلاگت چی بود؟؟؟

میام میگم.

مهدی یکشنبه 27 بهمن 1392 ساعت 21:34 http://mahdi-k.blogfa.com

آپ قشنگی بود ....مخصوصا قلم نوشتت

ممنونم پسرعمو

لیلا یکشنبه 27 بهمن 1392 ساعت 14:34 http://norbakssh.blogfa.com

سلام عزیزم شماقبلا لینک شده بودی نیازی به گفتن نبود
مطلبتم عالی بود

سلام ممنونم لطف کردی

ممنون.

masi یکشنبه 27 بهمن 1392 ساعت 13:36 http://masi-khatere.blogfa.com

قشنگ بود.

ممنون.

masi یکشنبه 27 بهمن 1392 ساعت 13:36 http://masi-khatere.blogfa.com

سلام عزیزم.مهربونی از خودته......

سلام

maryam شنبه 26 بهمن 1392 ساعت 23:25

اووووووووووم خب نمیدونم چی بگم
مطلب باحالیه به افتخارت که وب به این باحالی داری دددددددسسسسسسسسستتتت ججججججججییییییییییییییییییغغغغغغغغ سسسسسسسسسسسووووووووووووتتتتتتتتتتتتتت ههههههوووووووووووووووورررررااااااااااااااااااااااااااااااااا
(فک کن دارن سمتت گل پرت میکنن)ددددددددددددسسسسسسسسسستتتتتتتتتتتتتت هههههههههووووووووووووررررررررررررااااااااااااااااااااااا
(اینام هدیه هاته که بهت دادن)ددددددددددددددددددسسسسسسسسسسسستتتتتتتتتتتتتت هههههههههوووووووووووووررررررررررراااااااااااااااااااااا
(اینم بوسای پیرزنی بااین لبای چندش)
بروحالشوببر..نه خدایی حال میکنیامن دوستتم خخخخخخخخخخخ

پییییس اینم برف شادیش

مرسیییییی

اعتماد به نفست تو حلق خودت مریمی...

maryam شنبه 26 بهمن 1392 ساعت 23:11

خورشیدبتابدیانتابد..ماه باشدیانباشد...شب وروزمن یکی شده...فرقی نداردبرایم....همه چیز برایم رویاشده...عشق توبرایم ارزوشده...به رویاوارزوکاری ندارم...حقیقت این است که دوستت دارم.

ممنونم اینم قشنگ بود.مریم من برم،ممنونم اومدی مهربون.

maryam شنبه 26 بهمن 1392 ساعت 23:04

ازباغ می برندچراغانیت کنندتاکاج جشن های زمستانیت کنند...پوشانده اندصبح توراابرهای تارتنهابه این بهانه که بارانی ات کنند....ای گل گمان نکن به شب جشن میروی شاییدبه خاک مرده ای ارزانیت کنند.....یوسف به این رهاشدن ازچاه دل مبنداین بار می برند که زندانیت کنند.....یک نقطه بیش بین فرق رحیم ورجیم نیست ازنقطه ای بترس که شیطانیت کنند....اب طلب نکرده همیشه مرادنیست گاهی بهانه ای است که قربانیت کنند...

وای چقدر قشنگ بود مریم ممنونم تو وبم مینویسم.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.